بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید سوالات مهمی را در مورد نحوه رویکرد دولت وی به سیاستهای غرب آسیا ایجاد میکند. خطرات بسیار زیاد است و موضوعاتی از تنشهای اسرائیل و فلسطین گرفته تا آرمانهای کشورهای خلیجفارس برای خودمختاری، نفوذ و اهرم استراتژیک در جهانی چندقطبی فزاینده را شامل میشود.
بررسی مواضع تاریخی ترامپ، لابیهای داخلی و پویاییهای منطقهای کنونی نشان میدهد که رویکرد او به غرب آسیا احتمالاً شامل ترکیبی از معاملهگرایی، جدایی راهبردی و مداخله گزینشی تحت تأثیر گروههای ذینفع اصلی حامی دولت او خواهد بود.
اسرائیل و سرزمین های فلسطینی
یکی از جنبه های اساسی سیاست ترامپ در غرب آسیا، حمایت بی دریغ او از اسرائیل خواهد بود، موضعی که او در گذشته بر آن تاکید کرده و احتمالاً با لابی های با نفوذ طرفدار اسرائیل همسو است. ترامپ تمایل خود را برای “پایان دادن به کشتار” در غزه اعلام کرده است، اما اتحاد قوی او با اسرائیل می تواند مانع میانجیگری واقعی شود، به ویژه با توجه به تغییر راست افراطی در چشم انداز سیاسی اسرائیل. دولت اسراییل، در زمان نخست وزیری بنیامین نتانیاهو و با حمایت از سیاست های قبلی ترامپ، علاقه چندانی به راه حل دو کشوری که مستلزم امتیازات اساسی باشد ابراز نکرده است. جناح های راست افراطی در داخل اسرائیل، مانند جنبش شهرک نشینی ایتامار بن گویر، ترامپ را به عنوان یک توانمند ساز بالقوه می دانند که اگر اسرائیل سیاست های خود را در غزه و کرانه باختری تشدید کند، ممکن است به سمت دیگری نگاه کند.
موضع ترامپ در قبال درگیریهای اسرائیل با غزه و لبنان، جایی که خشونتها پس از حملات حماس و حزبالله تشدید شده است، بسیار مهم خواهد بود. علیرغم تعهد او برای اجتناب از جنگ های خارجی، موضع انعکاسی طرفدار اسرائیل ممکن است او را به حمایت غیرمستقیم از سیاست های تندرو اسرائیل سوق دهد، حتی اگر این سیاست ها با برنامه گسترده تر ضد جنگ او در تضاد باشد.
ایران و محور مقاومت
موضع ترامپ در قبال ایران از لحاظ تاریخی خصمانه بوده است که با کمپین «فشار حداکثری» تحریمها و انزوای دیپلماتیک با هدف تضعیف نفوذ منطقهای ایران مشخص میشود. احیای دولت او احتمالاً سیاستهای مشابهی را دنبال میکند و تحریمها بهویژه صادرات نفت ایران را در اولویت قرار میدهد تا اقتصاد ایران را بدون رویارویی مستقیم نظامی تضعیف کند. هدف این رویکرد مهار «محور مقاومت»، ائتلافی از گروههای همسو با ایران، از جمله حماس در غزه و حزبالله در لبنان است.
در حالی که بعید است ترامپ به دنبال جنگ علنی با ایران باشد، ممکن است اقدامات تنبیهی علیه متحدان ایرانی در لبنان و سوریه را با قدرت دادن به اسرائیل برای اقدام با محدودیتهای کمتر تشویق کند. برخلاف دولت بایدن که به دنبال متعادل کردن اجرای تحریم ها با تعاملات دیپلماتیک گسترده تر است، ریاست جمهوری ترامپ می تواند سیاست سختگیرانه تر و متمرکز بر تحریم ها را بدون نگرانی از پیامدهای آن بر ثبات منطقه اتخاذ کند. با این حال، این استراتژی میتواند واکنشهای بیشتر ایران را برانگیخته و منطقه را به سمت چرخه دائمی تحریک و انتقامجویی سوق دهد.
افزایش خودمختاری و اهرم استراتژیک کشورهای خلیج فارس
برخلاف سال 2016، کشورهای حوزه خلیج فارس مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر اکنون در موقعیت بهتری برای دفاع از خودمختاری استراتژیک خود و تأثیرگذاری بر سیاست آمریکا قرار دارند. رویکرد معاملاتی ترامپ در امارات متحده عربی به خوبی مورد استقبال قرار گرفته است، جایی که رهبران بازگشت احتمالی ترامپ را فرصتی برای دنبال کردن سیاستهای همسو با منافع ملی خود، به ویژه در لیبی، سودان و یمن، بدون دخالت آمریکا میدانند. امارات متحده عربی با نقشی که در توافقنامه آبراهام دارد، امیدوار است ترامپ به حمایت از اهداف خود در غرب آسیا ادامه دهد و در عین حال شرطبندیهای ارزشی را که در دوران بایدن آشکارتر بود، کاهش دهد. ابوظبی عملگرایی ترامپ را گشایشی برای دنبال کردن سیاستهایی میداند که منافع امارات را در اولویت قرار میدهند، از جمله موضع جنگ طلبانه در قبال نفوذ ایران، اگرچه به دنبال اجتناب از تقابل مستقیم است.
قطر با روابط مستحکم خود با ایالات متحده به عنوان متحد اصلی غیر ناتو نیز از بازگشت به دیپلماسی معاملاتی ترامپ استقبال می کند. با این حال، قطر ممکن است با چالش هایی روبرو شود که دولت ترامپ بیشتر با صداهای طرفدار اسرائیل در واشنگتن هماهنگ است. با توجه به نقش میانجی دوحه بین اسرائیل و حماس، مواضع طرفدار اسرائیل ترامپ میتواند فضای مانور قطر را محدود کند و قطر را وادار کند تا برای حفظ جایگاه خود بهعنوان واسطهای برای صلح، با دقت قدم بردارد. با این وجود، دیپلماسی عملگرایانه قطر و میزبانی از پایگاه های نظامی ایالات متحده، این کشور را در راستای منافع آمریکا حفظ می کند و احتمالاً از نفوذ آن محافظت می کند.
جاه طلبی ها و محفوظات استراتژیک عربستان سعودی
در سال 2017، دونالد ترامپ اولین سفر خارجی خود را به عنوان رئیس جمهور از عربستان سعودی انجام داد. با این حال، عربستان سعودی به بازگشت ترامپ با خوش بینی محتاطانه نگاه می کند و امیدوار است که هژمونی آمریکا در منطقه احیا شود و سیاست ایالات متحده با اهداف ملی خود هماهنگ شود. معامله گرای ترامپ با منافع عربستان سعودی همسو می شود و به آن اجازه می دهد آزادی عمل بیشتری برای پیگیری سیاست های خود در یمن، سوریه و لبنان داشته باشد و در عین حال نفوذ ایران را از طریق حمایت ایالات متحده کاهش دهد. اگرچه سعودیها احتمالاً از تعهد مجدد آمریکا در غرب آسیا استقبال میکنند، اما نسبت به ناهماهنگی ترامپ، به ویژه با یادآوری ناکامی او در پاسخ به حملات سال 2019 ایران به تأسیسات نفتی عربستان، محتاط هستند.
آینده غرب آسیا چیست؟
رویکرد دونالد ترامپ به غرب آسیا احتمالاً حول محور روابط مبادلاتی است، جایی که همسویی استراتژیک با متحدان منطقه ای بر یک چشم انداز منسجم منطقه ای اولویت دارد. کشورهای حوزه خلیج فارس، به ویژه امارات و عربستان سعودی، از شیوه معاملهسازی ترامپ استفاده خواهند کرد، به این امید که به آنها آزادی عمل بدهد تا منافع خود را – خواه مقابله با نفوذ ایران یا گسترش نفوذ منطقهای – بدون محدودیتهای حاکمیتی یا حقوق بشر، پیش ببرند. این پویایی به اسرائیل نیز کشیده میشود، جایی که انتظار میرود حمایت ترامپ موضع آن را در قبال فلسطین و سیاست امنیتی تقویت کند و به طور بالقوه تنشها را در غزه و لبنان تشدید کند.
با این حال، این رویکرد پرمخاطره و مناقصه محور خطراتی را به همراه دارد: میتواند محیطی را ایجاد کند که در آن متحدان برنامههای رقابتی را دنبال میکنند که توسط حضور تثبیتکننده ایالات متحده کنترل نشده و خطر تشدید ناخواسته تنش را افزایش میدهد. دخالت انتخابی ترامپ ممکن است ایالات متحده را از درگیری های مستقیم دور نگه دارد، اما خطر ترغیب توازن قدرت بی ثبات را به همراه دارد و آینده ثبات منطقه ای را به توانایی کشورهای خلیج فارس و اسرائیل برای مدیریت رقابت ها و اتحادها به طور مستقل وابسته می کند.
منتشر شده توسط:
indiatodayglobal
منتشر شده در:
8 نوامبر 2024