«این یک چالش بین من و شما خواهد بود؛ شما نمیتوانید ساکنان شمال را به خانههایشان بازگردانید.»
حسن نصرالله این جمله را تنها یک هفته قبل از مرگ بر زبان آورد؛ وقتی که اسرائیل رسماً اعلام کرد تمرکز عملیات نظامی از غزه به لبنان تغییر کرده و هدف اصلی این کشور در این مرحله بازگرداندن آوارگان اسرائیلی به شهرکهایشان در نزدیکی مرز با لبنان است.
رهبر حزبالله – گروهی شبهنظامی که در عین حال یک حزب سیاسی است و در بخش بزرگی از جنوب لبنان نفوذ دارد – این سخنان را بهمناسبت انفجار پیجرها و بیسیمهای اعضای حزبالله ایراد کرد؛ سخنانی که نشان داد تا چه اندازه جنگ جدید و موقعیت شکنندهٔ نتانیاهو و عزم جدی او برای تغییر آن را دستکم گرفته است.
پایان تقابلِ ایدئولوژی با تکنولوژی
حزبالله بعد از جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ مدعی پیروزی بر اسرائیل شد. آن جنگ البته در چشم بسیاری از ناظران پیروز نداشت. یک سو اسرائیل بود که هدف اصلی و رسمیاش را نابودی کامل حزبالله اعلام کرده بود و سمت مقابل حزبالله بود که عملاً ویرانهای را پس از جنگ تحویل گرفت که بازسازیاش سالها طول کشید.
اما از آنجایی که اسرائیل به هدف رسمیاش نرسیده بود، همین برای حزبالله و رهبرش کافی بود تا اعلام پیروزی کند. مشابه آن پیروزی ادعایی را حزبالله هرجا که دخالت داشت، کسب کرد و در مقابلِ مخالفان داخلیاش در لبنان عملاً دولت این کشور را برای سالها فشل کرد و میتوان گفت بهتنهایی کشوری متکثر مثل لبنان را اداره میکرد.
ورود او به جنگ داخلی سوریه در نهایت منجر به حفظ بشار اسد در قدرت شد. حضورش در عراق و حمایتش از حشد الشعبی این گروه شبهنظامی را به یکی از قویترین بازیگران این کشور تبدیل کرد و در نهایت حمایتش از حوثیهای یمن مانع پیروزی ائتلاف عربی به رهبری عربستان سعودی شد.
شاید گمان بر این باشد که این نقش حکومت ایران در این کشورها بود که نتایج مزبور را برای محور موسوم به «مقاومت» رقم زد، ولی نباید فراموش کنیم که حزبالله، با حضور فیزیکی در میدان، در واقع نقش اصلی را در هر چهار کشور لبنان، سوریه، عراق و یمن ایفا کرد.
تمام این دستاوردها در شرایطی به دست آمد که تکیه حزبالله بر تهییج ایدئولوژیک هوادارانش، بسیج عمومی نیروها و تبحر خاص نیروهای این گروه در جنگ خیابانی و نفر به نفر بود.
ایالات متحده حزبالله را یک سازمان تروریستی میداند، اما اتحادیه اروپا شاخهٔ نظامی آن را در فهرست سیاه قرار داده و شاخهٔ سیاسیاش را تروریستی نمیداند. حزب سیاسی حزبالله در پارلمان لبنان هم نمایندگانی دارد.
جنگ کنونی با اسرائیل فراتر از همهٔ نبردهای سنتی حزبالله است. اگر حزبالله بعد از آخرین جنگ با اسرائیل در سال ۲۰۰۶ به همان شکل سنتی به تقویت خودش ادامه داد و تعداد موشکها و اعضایش را افزایش داد، اسرائیل تکیهاش بر پیشرفتهای فناورانهای بود که نتیجهاش به وضوح مشخص است.
گنبد آهنین عملاً اجازهٔ عبور هیچ پرتابهای را نمیدهد تا جایی که حتی ورود مستقیم ایران به جنگ و شلیک دهها موشک و پهپاد به سمت اسرائیل هم هیچ خدشهای به این کشور وارد نکرد.
همزمان، درحالیکه حزبالله مدعی است تعداد اعضای فعالش را به بیش از صد هزار نفر رسانده و خزانهٔ موشکیاش را با هزاران موشک با بردهای مختلف پر کرده، در نهایت اسرائیل ظرف چند هفته نه تنها تقریباً تمام فرماندهان ردهبالای حزب از جمله خود حسن نصرالله را به قتل رسانده بلکه با عملیات منحصربهفرد انفجار پیجرها و بیسیمها خطوط ارتباطی داخلی حزبالله را هم قطع کرده است.
ضربات مهلک اسرائیل به «محور مقاومت» ظرف هفتهها و ماههای گذشته آنچنان شدید بوده که عملاً چیزی از رده فرماندهی این محور باقی نگذاشته و از شواهد چنین برمیآید که تنها بدنهای آشفته از آن باقی مانده که هنوز مشخص نیست آیا توان پاسخگویی به ترور مهمترین چهره خود را دارد یا نه.
استخدام ارزان، برگ برندهٔ اسرائیل
در این میان، یکی از سؤالات اصلی این است که اسرائیل چطور به چنین موفقیتهایی دست یافته؛ پیروزیهایی که در هیچکدام از جنگهای اسرائیل سابقه نداشته است.
لبنان کشوری متکثر با تاریخی چند هزار ساله و استوار بر تجارت و گشایش مقابل جهان است. وابستگی احزاب مختلف این کشور به بازیگران مؤثر خارجی بر کسی پوشیده نیست و این تنها با اتکا به همین روحیه و شم تجارتپیشگی لبنانیها بوده است.
دخالت گستردهٔ حزبالله در عرصهٔ سیاسی کشور و تغییر نقش آن از یک «جنبش مسلحانهٔ مقاومت» که برای آزادی خاک اشغالی لبنان تلاش میکرد به یک حزب سیاسی که دهان برخی مخالفانش را میبست و برخی منتقدان داخلیاش را هم ترور میکرد (به گواه دادگاه بینالمللی در ترور رفیق حریری دست داشت و به گواه دستگاه قضایی لبنان در انفجار سهمگین بندر بیروت که بزرگترین انفجار غیراتمی تاریخ لقب گرفت، نقش داشت و در هیچکدام هم به کسی پاسخگو نبود)، نقش حزبالله در سرنگونی مکرر دولتهای لبنان، نقش غیرقابل انکارش در تحریمهای اعمالشدهٔ غرب علیه لبنان و سرانجام سقوط اقتصادی لبنان و ورشکستگی عملی این کشور، مجموعاً، راه را برای اسرائیل باز کرد تا برخلاف تمام جنگهای گذشته این بار تمرکزش را طی سالیان بر استخدام مخبران و جاسوسان بگذارد.
تا این جای کار، این را میتوان برگ برندهٔ اصلی اسرائیل در لبنان تلقی کرد.
در کشوری که پول ملی دیگر ارزش گذشته را ندارد و بانکها بهخاطر شدت بحران اقتصادی حاضر نیستند سپردههای مردم را به آنها برگردانند، معامله با انسانهای ذاتاً تاجرپیشه احتمالاً میتواند راحتتر از هر زمان دیگری باشد.
لو رفتن مداوم مکان فرماندهان حزبالله و حتی لو رفتن عملیات این گروه در انتقام ترور فواد شکر و عملیات پیشگیرانه اسرائیل، در نهایت باعث شد تا خود حسن نصرالله در آخرین سخنرانی خود اعتراف کند که حزبالله ضرباتی کاری و بیسابقه از اسرائیل خورده است.
۴۸ ساعت قبل از مرگ حسن نصرالله، نبیه بری، رئیس مجلس و رهبر جنبش امل و همپیمان دیرینهٔ او، تأکید کرد که مذاکراتی برای آتشبس در جریان است که تنها ۲۴ ساعت برای به نتیجه رسیدن فرصت دارد، ولی از آگاهان مسائل لبنان کیست که نداند دولت ضعیف لبنان زیر فشارهای سالیان حزبالله نه قدرت چانهزنی دارد و نه اساساً کسی دیگر روی آن حساب میکند.
آینده آبستن چیست؟
کشته شدن حسن نصرالله ضربهٔ مستقیم و دردناکی به ستون فقرات محور موسوم به مقاومت است. میتوان گفت نبودِ نصرالله با نبودِ هیچ چهرهٔ دیگری حتی خالد مشعل هم قابل مقایسه نیست.
در این میان، درحالیکه همه منتظر واکنش ایران و در رأس آن رهبر جمهوری اسلامی بودند، علی خامنهای بیانیهای منتشر کرد که «بسیار ضعیف» ارزیابی شد؛ بیانیهای که در آن چیزی در مورد اقدام احتمالی ایران گفته نشد.
در این بیانیه عملاً یک رهبر شیعه، در منطقهای با اکثریت مطلق اهل تسنن، انگار فتوای جهاد داده باشد، ولی مشخص نیست که این خواسته قرار است چگونه اجرا شود.
جمهوری اسلامی سالها است که اسرائیل را به نابودی تهدید میکند. با توجه به تمرکز چندین ساله ایران در تقویت توان موشکیاش، احتمالاً خیلیها در جهان با این سؤال جدی مواجه بودند که این سرمایهگذاری عظیم و رونمایی مداوم از شهرکهای زیرزیمین موشکی در نهایت چه دستاوردی برای ایران خواهد داشت و این توان موشکی تا چه حد جدی و مؤثر است.
بهباور کارشناسان نظامی، نیروی هوایی و دریایی ایران عملاً کارایی ندارد و تکیهٔ جمهوری اسلامی تنها بر بسیج عمومی نیروهای هوادارش در کشورهای مختلف و همچنین توان موشکیاش است.
اما پرتاب دهها موشک و پهپاد به سمت اسرائیل در فروردین گذشته مشت ایران را در این مورد نیز دستکم تا حدی باز کرد. البته جمهوری اسلامی بهشدت از طرف جامعه جهانی تحت فشار بود (و کماکان هم این فشار ادامه دارد) که اقدامی نکند که منطقه وارد جنگی فراگیر شود، ولی عملیات ناموفق موشکی علیه اسرائیل نشان داد که تهران احتمالاً چیزی بیشتر از آنچه رو کرده، در چنته ندارد.
در این شرایط، مقامات چمهوری اسلامی در موقعیت بسیار پیچیدهای قرار گرفتهاند. هرگونه ورود مستقیم به جنگ با اسرائیل برای خونخواهی میتواند پاسخ هماهنگ اسرائیل و آمریکا را در پی داشته باشد؛ وضعیتی که به نظر میرسد ایران قادر به مقابله با آن نیست و ممکن است حتی موجودیت کل نظام را به خطر بیندازد.
در عین حال، گروههای محور موسوم به مقاومت آنقدر ضعیف شدهاند و اسرائیل در مقابل آنقدر دستاورد نظامی داشته که مشخص نیست تمام این گروهها با همدیگر چه کاری از دستشان ساخته است.
از طرف دیگر، مقامات ایران بهخوبی میدانند که سکوت یا عقبنشینی استراتژیک در این مرحله از جنگ نیز اعتبار جمهوری اسلامی بین نیروهای نیابتیاش را ممکن است بهکلی از بین ببرد.
روزهای آتی روزهایی است که منطقه بر سر دوراهی جنگی فراگیر یا عقبنشینی احتمالاً دائمی ایران و متحدانش از هرگونه رویارویی مستقیم با اسرائیل قرار دارد.
بنیامین نتانیاهو بعد از حمله هفتم اکتبر به اسرائیل تأکید کرد که نقشهٔ سیاسی منطقه را تغییر خواهد داد.
برای کسی که گفته میشود حیات سیاسی و میراثش به نتیجهٔ این جنگ وابسته است، راهی برای عقبنشینی و کوتاه آمدن نمیتوان متصور شد؛ همچنانکه تا اکنون نیز در مقابل فشارهای دولت آمریکا، بهعنوان بزرگترین متحد و حامی خودش، کوتاه نیامده است.
با این اوصاف و با این شرایط، این جنگ میتواند جنگ تغییر منطقه باشد و تاکنون جز شکست برای محور موسوم به مقاومت بهرهٔ دیگری نداشته است.